داستان پیرزن با کوزه آب شکسته
یکی ازکوزه ها ترک داشت ومقدارى از آب آن به زمین مى ریخت، درصورتی که دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن به طور کامل به مقصد می رسید
ﻫـــﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑــﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻫـــــﻨﻮﺯ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻓـﺮﺩﺍ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻓـﺮﺩﺍ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺍﻣـــﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣــﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﻗﺸــﻨﮓ
ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﺷﺎﺩ
ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺧـــــ❤ـــﺪﺍ ….
ما چقدر دیر متوجه می شویم که زندگانی
همان دقایقی و ساعتی است که با کمال شتاب انـتظار گذشتن آن را داشتیم
"دیل کارنگی"