تجربه اولین تدریس در دانشگاه + استرس و ریسک
تقریبا ۴ ماه پیش بود که از سمت استادی من دعوت شدم تا درباره یک موضوعی که در اون تخصص دارم تدریس کنم و یک سری دورههای کاربردی در یکی از دانشگاههای دولتی تهران برگزار کنیم. پذیرش تدریس برای اولین بار در یک دانشگاه خوب و در کنار افراد باسواد بالاخره یک سری ریسکهایی رو هم همراه داره.
به استاد گفتم:
چه تعداد دانشجو اصولا سرکلاس هستند؟
گفت:
تقریبا ۳۰ نفر که اکثرا میانگین سنی ۳۰ سال هستند و دارای صاحب کسب و کاراند و یا جایی کار میکنن.
وقتی جوابش رو شنیدم کمی استرس گرفتم :) ولی طبیعی بود و کنترلش کردم. استرس چیز جالبی است، بیشتر وقتی میاد که تا حالا چیزی رو تجربه نکردی و یا کلا از یک چیزی میترسی. به نظر من یکی از بهترین ویژگیهای انسان همین استرس هست.
فقط مثل نمک میمونه. به اندازه خوبه وگرنه زیادیش دردسرساز میشه.
نکته مهم، کنترل روی احساسات است. شما ممکنه آدم خیلی مهربون، عصبی و ... باشید ولی خیلی ها با کنترل کردن و خرج کردن این احساسات در جایی درست، زندگی خوبی دارن.
خلاصه بعد چند روز کلاس شروع شد و ما رفتیم سرکلاس. شاید کم سنترین فرد اون کلاس خود من بودم، اگر هم کم سنترین نبودم، حداقل از میانگین پایین تر بودم.
تجربه تدریس خصوصی بسیار دارم ولی به صورت بالا که اشاره کردم نداشتم. بعد از ۴ ساعت تدریس، استاد بنده اومد و گفت اصولا مدرسها توی اولین تدریس استرس دارن و خیلی این موضوع مشخص هست و به خوبی نمیتونن تدریس کنن، ولی تو بدون استرس بودی و خوب تدریس کردی. در کل ازم خیلی راضی بود.
ولی خب خبر نداشت که من در شروع کلاس استرس بالایی داشتم ولی همونطور که گفتم سریع کنترلش کردم و خنثی کردم و سعی کردم انرژی که قرار هست در جایی نادرست هزینه بشه در راستای تدریس خوب هزینه بشه. سعی کردم با دوستان کلاس گرم بشم و تدریسی صمیمی رو پیش ببریم.
اون دوره اول، ۴ ماه پیش تموم شد و الان چهارمین دورهای هست که دارم تدریس میکنم. خوشحالم این تجربه باارزش رو تونستم کسب کنم.
-------------------------------------
نکته جالب: دانشجوها وقتی میخواستن من رو صدا بزنن همش میگفتن "استاد" منم با این اسم غریبه بودم گاهی اصلا حواسم نبود با من هستند :))
نکته درسی: توی دنیایی که به سرعت همه چی کاملا در حال تغییر هست ، تنها استراتژی که به صورت تضمینی محکوم به شکست هست ریسک نکردنه
شما اهل چه جور ریسک هایی هستید؟