متن با موضوع خدا
متن های زیبا با موضوع خدا
قسمت دوم
سجاده را دوست داشتم...
اسمش را گذاشته بودم
آغوش همیشه بازِ خـدا» ...
هر جا سجاده بود،
میشد با خدا خلوت کرد ...
هنوز هم سجـاده را دوست دارم
اما یاد گرفتم برای خلوت کردن با خـدا
لازم نیست دنبال سجـاده بگردم ...
تمام زمین سجـاده است
وقتی که خـدا لحظه به لحظه در یاد من است .
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
ماهیان
از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند
و چون دریا آرام شد
خود را اسیر تور صیادان یافتند.
تلاطم های زندگی
حکمتی از خداوند است
پس از خدا بخواهیم
دلمان آرام باشد
نه دریای دور و برمان.
خدا همه جا هست...
نیازی نیست جایی دنبالش بگردی.. پاک باشیم یا گناهکار در کنار ماست...
خدا همیشه و در هر حالی با ماست..
گاهی از نردبون بالا میریم تا به خدا برسیم..
غافل از اینکه خدا
همین پایین نردبان رو نگه داشته...
کمی دقت کن ...
خدا را در کنارت حس میکنی..
گفتی بخوان مرا تا اجابت کنم تورا....
نخوانده اجابتم کردی
و مهمان لحطه های ناب دعایت شدم..
لحظه هایی که گناه می خریدی و
بهشت می فروختی..
لحظه هایی که تو مهربان بودی و
من پشیمون...
تو بخشنده بودی و
من شرم زده...
مدام خود را غرق در محبتت مییابم...
مدام نعمتهایت به چشمم میخورد..
شکر من کجا میتواند ذره ای از این نعمتهای تو را جبران کند مثل همیشه... کم میآورم در برابر خوبیهایت... من کجا و بزرگی این نعمات کجا؟
خدایا باز مثل همیشه شرمنده ام...
شرمنده مهربانیها و خوبیهای مدامت...
من کجا و این همه لطف و محبت کجا؟
خدایا زبانم قاصر است از گفتن و شمارش نعماتت...
فقط هر چه مینگرم نعمت است و نعمت...
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلــی کــــه کرده هـوای کرشمههای صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
کـــه آورد دلــــــم ای دوست! تاب وسوسههایت
تو را ز جرگــــهی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمیکنــــم اگـــر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
گره بـــــه کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟
به کبر شعر مَبینم کــه تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
خدایا..
نمی دونم بهشت چه شکلیه،
ولی اینو میدون که
هر چقدر هم قشنگ باشه،
قشنگ تر از تو نیست...
خدایا،
نگاهت، برای وجود من کافیست...
بهشت ارزانی آدمهای دیگر...
و جهنم برای من جاییست که تو نباشی
نه جا آتش و عذاب...
آری من فقط تو را میخواهم،
تو برای من باش،
همین برای من بس است....
مراقب آدمهای "آرام" زندگیتان باشید،
آنهایی که "گوش" میدهند،
دیرتر "غمگین" میشوند،
"سخت عصبانی" میشوند،
طولانی "دوستتان" دارند،
کم "عاشق" میشوند،
"مهربانی" را بلدند،"حواسشان" به شماست، ...
"درد" را به "جان" میگیرند تا شما را "نرنجانند"،...
آنها همانهایی هستند که اگر "دلشان بشکند"!
دیگر"نیستند"!
نه اینکه "کم" باشند
دیگر "نیستند...
خدایم!مهربانم!
به عشق «حی علی الصلوة»برمیخیزم
«حی علی الفلاح »را که میشنوم مشتاق ترمیشوم به «خیرالعمل»!
مراببخش که در«نیت»خلوص کامل نیست.
به «قیامم»منگرکه خود واقفم عظمتی ندارم
ازتو میخواهم مرابه «صراط مستقیم»رهنمون شوی باشد که آلایش درونم پالایش یابد...
یاد «منزه بودنت»که می افتم دربرابر عظمتت قامت خم میکنم
اما خوشا آن لحظه که درپیشگاهت به خاک می افتم....
بارالها!نقصان و کسری های عبادتم را بر من ببخشای که تو آن بی نیازی٪
ای ستارالعیوبم
ای غافر الذنوبم
ای رحمان و ای رئوفم
این بنده متزلزلت را دمی٬لحظه ای٬آنی رهامکن
الهی....
گاهی....
نگاهی....
آمین
لبخند:)
ماجرای عجیبی دارد
اگر آن را به محبوبی هدیه کنی،
احساس آرامش میکند...
اگر آن را به دشمنت تقدیم کنی،
شرمنده و پشیمان خواهد شد...
و اگر آن را به کسی که نمیشناسی تقدیم کنی،
سخاوت پیشه کرده ای...
پس
لبخند بزن:)
که لبخند:
تجلی خدا در توست.
بزرگی می گفت :
یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند ، شما اول برای کناریتان بر میدارید ، دوباره بعدی را به نفر بعدی میدهید
دقت کنید !!!
تا زمانی که برای دیگران بر میدارید سبد مقابل شما می ماند
ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید ، میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد.
نعمتهای خدا نیز اینطور است
با بخشش ، سبد را مقابل خود نگه دارید ...
زیستن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود
خود را به خدا بسپار وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقت ها ، آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار ...
چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق است او ..
چون دور زنیرنگ است
خود را به خدا بسپار، آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد .. از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست
دیگر تو چه میخواهی ؟ بهر طلبت از اوست
خود را بخ خدا بسپار ، آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار ، چون اوست نوازشگر
چون ناز تو میخواهد ، او را زدرون بنگر
خود را به خدا بسپار ...
چقدر این متن زیباست...
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
ماه نو
شنبه نو
صبح نو
نگاه نو
روز نو
مبارڪ
بیدار شو به دنیا سلام کن ...
نفسی عمیق بکش...
هوا مال ماست ...
آرامش .. مهربانی.. لبخند.. امید
زندگی مال ماست...!
وقتی لبخند روی لبهایت می شکفد !!!
عاشقانه سر سجاده دلت بگو : خـــــــــــــدایا شکر ...
که همیشه پناه مایی و این همه نعمت را برای ما آفریده ای ...
هـــــــــــزاران هزار مرتبه شکر
روزتون سرشار از عشق الهی
اولین روز اسفندتون با پیروزی کامل
شیشه عطر بهار لب دیوار شکست
و هوا پر شد از بوی خدا،
همه جا آیت اوست.
دیدنش آسان است،
سخت آن است که نبینی او را ..
اگر در دورترین مکانها...
یا که نه...
در "لامکان" باشد...
و به اندازه زمانها "فاصله"داشته باشد...
باز هم می شود که"بشود"...
اگر...
"امید" من و "خواست" خدایم، "یکی" باشد..
دلم تنگه لحظه ای است که در پشت درب خدا می نشستم و با گریه خدا را صدا می کردم تا درب را باز کند اما نمی داستم که خدا
هم بعضی وقتها خانه نیست و باید صبر کرد.
دلم تنگ لحظه ای است که در باز میشد و میگفتم که ای خدا ، چرا اینقدر دیر در را گشودی ؟
و او میگفت در خانه من همیشه و بروی همه باز است .. تو خود این در را بسته بودی و بازهم تو خود بودی که در را گشودی..
دلم تنگ در زدن است. دلم تنگ رحمت است،
درد و دل با خدا...
.
گریه و اشک امانم را بریده بود،
ضجه میزدم خدااااا مگه خودت نیاوردیش تو زندگیم چرا رفت دیگه طاقت ندارم بریدم ببین نه, نمیشنوی, نه ,صدام نمیرسه بهت
منم بنده ام
ببین صدای هق هق گریه هام از گلویی میاد که تو از رگش ب من نزدیک تری...
سکوت نکن
غریبه نشو با من مگه چی شده ....
و ندایی ارام در گوشم زمزمه شد...
.
.
.
خدا:
ببین گناه رفته در چشمت دارم فوتش میکنم بنده ی من این اشک ها بی دلیل نیست....
...
خوب خواهی شد...
.
از من و حرف هام جدا نشو
...
انقدر درگیرش شده بودی که من را نمیدی و تمام حرف هایم را نادید میگرفتی...
به یقین برس من عاشقِ توام...
تو بندگی کن...
و
من را فراموش نکن... مگر میشود عاشق عشقش را از یاد ببرد...
دستت در دست من باشد آرام میگیری فاتح خواهی بود.... مقصد را فراموش نکن....
.
من مثل کوه پشتت خواهم بود
.
.
.
من:
حالِ خوب بودنِ با تو جانِ وجودیِ من بهترین حسِ دنیاست ...
تا ابد بنده ی توام...
ببخش که گاهی فراموشت میکنم...
خطا از من است میدانم....
و امروز پنجشنبه ای دیگر است
و دلخوشند به این پنجشنبه ها
آنان که روزی بودند ...
فقط خاطره اند در ذهن، حسرتی
بزرگ بردل و تصویری در قاب
تا یادی کنیم به یک فاتحه
یک صلوات ویک خدا بیامرزدش
روزگاری میآید که ماهم دلخوشیم به همین پنجشنبه ها...
من درصبحی زیبا یادت می کنم؛
تا همه لحظه هایت چون روز باشد
وهمه روزهایت به زیبایی تابلوی هزار رنگ...
امروز روز سپاسگزاری از خداوند است ؛
اوکه عشق را آفرید،
تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن.
ایمان بیاوریم:
به پرواز یک پرنده...
به طلوع آفتاب...
به تغییر یک فصل...
به آواز یک پرنده...
به لبخند یک رهگذر...
به گرمای یک دست...
به حضور یک دوست...
وایمان بیاوریم به عشق...
و به خدایی که همیشه با ماست.
روزهایتان عشق باران........
میخوام واسه همه دلهای عاشق دنیا دعا کنم
خدایا هر جای دنیا که دو تا قلب به خاطر هم میزنه اون عاشقا و قلبهاشونو بهم برسون
خدایا نزار کاخ آرزوها و رویاهای هیچ دو عاشقی خراب بشه
خدایا به حق اسم رحیمت رویاهاشونو به واقعیت تبدیل کن
و همه عشق های پاک رو به سرانجام برسون و عاقبت بخیر کن
خدایا از ته قلبم دعا میکنم
هر کی رو به قسمت خودش برسون و از گناه دورمون کن...
صبر پیشه کن که وعده خدا حق است..
گر صبر پیشه کنی
چشم به سنگ
و سنگ به سنگ بند می شود..
اگر تو دل دهی و صبر دهی
سنگ از تو قوام می گیرد
دیوار از صبرت، استواری
و خانه از دلت روشنا
پس فقط دل بده و صبر پیشه کن
برای انچه میخواهی بدست بیاوری
و برای فراموش کردن انچه از دست داده ای ...
دلتو بتکون ، از حرفا
از بُغضا ، از آدما
دلتو بتکون
از هرچی که تو این یک سال…
یادش دلتو به درد آورد
از خاطره هایی که
گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود
از نفهمیدنِ اونایی که همیشه فهمیدیشون
دلتو بتکون
از کوتاهی های خودت
اگه با یه“ببخشید!
من هم مقصر بودم” یکی رو آروم می کنی
آرومش کن دلتو بتکون…
یه نفسِ عمیق بکش
سلام بده به بهار
به اتفاقای خوب…
((من دلمو تکوندم))
تو هم بتکون…
سال ۹۴ هم کم کم داره تموم میشه
یادت باشه زندگی کوتاهه
صادقانه عاشق باش
خالصانه رفتارکن
و بدون کنترل بخند….
مهربان خدایم...
شاد کن دلى
راکه گرفته ودلتنگ است
بی نیاز کن کسی را که به در
گاهت نیازمند است امیدوارکن
کسی راکه ناامید به استانت امده
وبگیر دستانی ک به سویت بلندشده..
آمین