وقتی چترت خداست ...
بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد
وقتی دلت با خداست ...
بگذار هر کسی میخواهد دلت را بشکند
وقتی توکلت با خداست: ...
بگذار هر چقدر میتوانند با تو بی انصافی کنند
وقتی امیدت با خداست: ...
بگذار هر چقدر میخواهند ناامیدت کنند
وقتی یارت خداست: ...
بگذار هر چقدر میتوانند نارفیق باشند
بگذار آسمان ببارد...
باکی نیست...
در هیاهوی زندگی دریافتم
چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم
و چه غصه هایی که سپیدی موهایم را حاصل شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود
و گرنه نمی شود
به همین سادگی
من میدانم نگاه زیبای خدا همراه من است ...
چه مهربان به کمک من میایی ...
چه عاشقانه با من مهربانی ...
چقدر ارام دستم را میگیری و یاری ام میکنی ...
در تمام زیبایهای زندگیم تو را میبینم و حس میکنم ...
با تو آرام و شادم .. ای تمام آرامش وجود من ...
چه زیبا گفتی تنها یاد خودت آرام بخش دلهاست ...
با یاد تو زنده ام و با یاد تو نفس میکشم ...
خانم ۴۵ ساله ای بر اثر حمله ی قلبی، در بیمارستان بستری بود.
در اتاق جراحی، لحظاتی مرگ را تجربه کرد. وقتی که عزرائیل را دید، از او پرسید:
آیا وقت من تمام ا ست ؟!
عزرائیل گفت: نه، شما ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر عمر می کنید.
زن خوش حال شد و پس از بهبودی، تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عمل های زیر را انجام دهد:
آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
وقتی که دل از دنیا ، آمیخته ی درد است
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است
ادامه دارد
در بیان دنبال کنید