خود را به خدا بسپار
وقتی که دل از دنیا ، آمیخته ی درد است
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است
ادامه دارد
وقتی که دل از دنیا ، آمیخته ی درد است
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است
ادامه دارد
گِله ها را بگذار
ناله ها را بس کن
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را ...
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود
تا بجنبیم تمام است تمام
تابستان را دیدی که به برهم زدن چشم گذشت....
یا همین سال جدید
بازکم مانده به عید
این شتاب عمر است ...
من و تو باورمان نیست که نیست!!
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است
پسر: آهان اگر اینطور است، قبول است
پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:
گام دهم: