در روزی بسیار نزدیک همه ما دستانمان از دنیا کوتاه خواهد شد و گدای چند صلوات از انسان های روی زمین میشویم، پس من هر شب برای بازدیدکنندگان سایتم صلوات میفرستم، یعنی برای تو که این متن را میخوانی، حال میشود تو هم برای من بفرستی؟ :)
من که تو تنهایی همه کنارشون بودم و نذاشتم غصه ها داغونشون کنه ، وقتی خودم خوردم زمین و قلبم شکست یه نفرم پیدا نشد دستمو بگیره و بگه آهای رفیق
ساز تـنهایی هایت را چه کسی می نوازد؟؟؟ اگر کسی را نداری.مــــــن هستم! آنچنان ساز تــــنهاییت را بنوازم که همراه اشــک ، لبخندی تـــــلخ بر تمام خــاطرات زخـم خورده ات بزنی!!
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آنکه خانهی تن راه فرسودگی میپیماید تا خانهی روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینهی سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند؟ و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور بر میآید؟
پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقفهای دلتنگ و در پس این پنجرههای کوچک که به کوچههایی بنبست باز میشوند نمیتوان جست، بهتر آنکه پرندهی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند، از ویرانی لانهاش نمیهراسد.
قایق تان شکست؟ پاروی تان را آب برد؟ تورتان پاره شد؟ صیدتان دوباره به دریا برگشت؟ غمت نباشد چون خدا با ماست! هیچ وقت نگو از ماست که برماست! بگو خدا با ماست. اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی نشکنی. اگر پارویت را آب برد، باشد! آبرویت را آب نبرد! آبرویی نبری. اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود! و امید کسی را ناامید نکنی. امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری! پس خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن! بیا شکر کنیم که اگر کفشی به پا نداریم، پا که داریم راه برویم و اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم. دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم. دوباره می خریم و دوباره می خندیم.
دوست داشتنت چمدانیست در دستانِ بلاتکلیف ترین مسافر که راهی اش می کنند بی آنکه بداند کجا بداند کِی نه شماره ی پروازی نه بلیطِ قطاری او می ماند و چمدان و تماشایِ هرروزه ی مسافرانی که با لبخند با اشک از هم جدا می شوند به هم می رسند و او نه می داند باید گریه کند نه می داند باید بخندد دوست داشتنت چمدانیست که نه می توانم بازش کنم نه می توانم رهایش کنم نه می توانم به مقصدی بروم شاید باید فراموشی بگیرم چمدان را جایی جای بگذارم اولین بلیط را خریداری کنم و دور شوم و هرکه از من پرسید چمدان به همراه ندارید ؟ بگویم به گمانم در ایستگاه جای گذاشتم بگویند می خواهید خبر بدهید پیدایش کنند ؟ بگویم اگر برایِ من باشد پیدایم می کند دوست داشتنت چمدانیست که با همه ی فراموشی هم باز به گمانم به پایِ روزی آمدنش خواهم نشست.
موهای سفیدی که لابلای موهایمان داریم ... تاوان حرفهایست که نمیتوانیم بزنیم ولی به همه می گوییم ارثیست!
اگرعقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمیکردم ولی اگرکارهای دیروزم رانمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم!
ازآنچه برسرتان گذشته نهراسید حتی فرار هم نکنید بلکه دوستش بدارید زیرا همان گذشته بود که امروز شما راساخته است...
فقیری سه عدد پرتقال خرید... اولی رو پوست کند خراب بود دومی رو پوست کند اونم خراب بود بلند شد لامپ رو خاموش کرد و سومی رو خورد.
گاهی وقتا باید خودمون را به ندیدن و نفهمیدن بزنیم تا بتونیم زندگى کنیم...! وقتى گرسنه اى،یه لقمه نون خوشبختیه..... وقتى تشنه اى،یه قطره آب خوشبختیه..... وقتى خوابت میاد..... یه چرت کوچیک خوشبختیه…...
خوشبختى یه مشتى از لحظاته…... یه مشت از نقطه هاى ریز، که وقتى کنار هم قرار مى گیرن، یه خط رو میسازن به اسم زندگــــــــــــــــــــی
چقدر جالب بود
اگرعقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمیکردم ولی اگرکارهای دیروزم رانمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم!
همیشه گفتن مهمترین حرفها سختترین کار دنیاست. کلمات، کوچکتر از آن هستند که بتواند مهمترین حرفها را بیان کنند. مهمترین حرفها وقتی در فکر تو هستند، نامحدودند اما وقتی به زبان میآیند درست مانند تمام چیزهای معمولی دیگر به نظر میرسند.
این البته تمام مشکل نیست! مهمترین حرفها درست کنار قلبت دفن شدهاند، برای همین به زبان آوردن این حرفهای مهم سخت و دردناک است و آنوقت آدمها به شکل عجیبی به تو نگاه می کنند و نمیفهمند که تو چه میگویی یا نمیفهمند که چرا وقتی حرف میزنی بیاختیار اشک میریزی ... استفان_کینگ
وقتی تو اینجور میگی ینی دیگه راهای برای بهتر زندگی کردن به دردمون نمیخوره چون ما باید تلاش کنیم و وقت بزاریم تا زندگی را اونجور که میخواییم بسازیم نه؟!
:))
تو با داشتن کفش هم میتونی اون طوری که دوست داری زندگیت رو بسازی در کنار سازش با اون
sazesho mipaziram ama hamash na ggahi bayyad kari kard ..
شاید :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نویعنی حرکت و امید