• یک شعر باحال نوروزی :)

      یک شعر باحال نوروزی :)

      یک شعر ساده زیبا و طنز با موضوع تبریک نوروز


      ضمن عرض سلام و تبریک بسیار

      برای فرارسیدن عید و فصل بهار

       

      بدون هیچ مقدمه و پیش گفتار

      نکته ای بگم دوستانه و به اختصار

       

      که جون هر کی دوست دارین توی این دیار

      توی سال نو مثبت باشین و امیدوار :)

       

      بعضی ها از سر صبح غُر می زنن که ای هوار :)

      که من بدشانسم، بدبخت و بدبیار :)

    • قطعه ای زیبا که پروین اعتصامی برای سنگ مزار خودش سرود + با معنی شعر

      قطعه ای زیبا که پروین اعتصامی برای سنگ مزار خودش سرود + با معنی شعر

      پروین اعتصامی: این قطعه را برای سنگ مزار خودم سروده ام

      اینکه خاک سیهش بالین است / اختر چرخ ادب پروین است

      گر چه جز تلخی از ایام ندید / هر چه خواهی سخنش شیرین است

      صاحب آنهمه گفتار امروز / سائل فاتحه و یاسین است

      دوستان به که ز وی یاد کنند / دل بی دوست دلی غمگین است

      خاک در دیده بسی جان فرساست / سنگ بر سینه بسی سنگین است

      بیند این بستر و عبرت گیرد / هر که را چشم حقیقت بین است

      هر که باشی و زهر جا برسی / آخرین منزل هستی این است

      آدمی هر چه توانگر باشد / چو بدین نقطه رسد مسکین است

      اندر آنجا که قضا حمله کند / چاره تسلیم و ادب تمکین است

      زادن و کشتن و پنهان کردن / دهر را رسم و ره دیرین است

      خرم آن کس که در این محنت‌گاه / خاطری را سبب تسکین است

    • قدرت افکار – قانون جاذبه

      قدرت افکار – قانون جاذبه

      قدرت افکار – قانون جاذبه

      نتیجه افکاری که تو از انتقال افکارت دریافت می کنی روی صفحه تلویزیون اتاقت ظاهر نمیشه؛ اونها تصاویر زندگی تو هستند. افکارتو فرکانس های ب اطراف می فرسته و در پاسخ، فرکانس های مشابه دریافت میکنه، و تصاویر زندگیت باز پخش میشه

      میدونستی مجموع این تصاویر فیلم زندگی تو میشه؟

    • داستان کوتاه و آموزنده -  پسرک کفاش

      داستان کوتاه و آموزنده - پسرک کفاش

      ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس می‌خواهی؟

      کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: بله

      به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن می‌مالد. وقتی کفش‌ها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفش‌ها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.

      گفت:

زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نو یعنی حرکت و امید
کانال تلگرام در بیان دنبال کنید