دو روز پیش یک کاری کردم ولی با نیت بود و برای رضای خدا انجام دادم، فرداش که میشه دیروز دیدم به خاطر اون کار شدیدا مریض شدم، یک نگاه چپ چپ به خدا کردم

خانم ۴۵ ساله ای بر اثر حمله ی قلبی، در بیمارستان بستری بود.

در اتاق جراحی، لحظاتی مرگ را تجربه کرد. وقتی که عزرائیل را دید، از او پرسید:

آیا وقت من تمام ا ست ؟!

 

عزرائیل گفت: نه، شما ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر عمر می کنید.

 

زن خوش حال شد و پس از بهبودی، تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عمل های زیر را انجام دهد:

سرانجام روزی به حکمت همه اتفاقات زندگیتان پی خواهید برد

پس فعلا به سردر گمی ها بخندید

از میان اشکها لبخند بزنید

 و همواره به خودتان یادآوری کنید که پشت هر حادثه ای دلیلی نهفته است.

بی خیال نداشته هایت،

بی خیال دلتنگی هایت،

بی خیال هر چه که خیالت را ناآرام می کند..!

به من بگو ببینم:

امروز نفس کشیده ای؟

آری؟

پس خوش به حالت..!

عمیق نفس بکش

عمیـق،

عشق را،

زندگی را،

بودن را،

بچش…

ببین…

لمس کن…

و با تک تک سلولهایت لبخند بزن و بگو

معبـود من، شکــر که مرا جان بخشیدی 

ﻫـــﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑــﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ

ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻫـــــﻨﻮﺯ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﻓـﺮﺩﺍ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻓـﺮﺩﺍ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ

ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺍﻣـــﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ

ﺍﻣــﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﻗﺸــﻨﮓ

ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ

ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﺷﺎﺩ

ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺧـــــ❤ـــﺪﺍ ….