در روزی بسیار نزدیک همه ما دستانمان از دنیا کوتاه خواهد شد و گدای چند صلوات از انسان های روی زمین میشویم، پس من هر شب برای بازدیدکنندگان سایتم صلوات میفرستم، یعنی برای تو که این متن را میخوانی، حال میشود تو هم برای من بفرستی؟ :)
اگر همه دنیا ما رو تنها بذارن و دلمونو بشکنن باز هم خدا هست، ممنون ازپست زیباتون خدا تنها کسیه که هیچوقت نمیترسی شب بخوابی و صبح بیدار بشی ببینی غیب شده
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف! بسته های فردا همه ای کاش ای کاش! ظرف این لحظه ولیکن خالی ست ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن تا خدا یک رگ گردن باقی ست تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده ...“ دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت:”سهم منو بده....“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“
ای فرزند آدم ... تو را نیافریده ام تا تنهایی و بی کسی مرا برطرف سازی و بیمناک و غمگین نبودم تا تو بخواهی انیس و همدم من شوی ... بلکه تو را خلق کردم تا مرا بشناسی و روزگاری دراز عبادتم کنی و مرا همواره سپاس گویی و صبحگاه و شامگاه تسبیح گوی من باشی ...
من به تو نیازمند نیستم اگر همه مخلوقات من جمع شوند و صف در صف به طاعت من بایستند و سر به آستان من بسایند، به اندازه سر سوزنی در ملک و اقتدار من نخواهند افزود ... این تو هستی که به من نیاز داری و این دل توست که تنها با من خو میگیرد و آرام می یابد ...
همیشه با خوندن این داستان، حال عجیبی پیدا میکنم... با تک تک جملاتش حال دلم دگرگون میشه... و گاهی دلم میگیره :pensive: از خودم و همه آدما و این دنیایی که ساختیم...
کاش یه روزی همه ما آدما قدر خودمونو بدونیم. بدونیم از کجا اومدیم و چرا اومدیم و کجا قراره بریم...
خدایا ببخش ببخش که با دیدن ما، شاید هیچکس یاد تو نمیفته …
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نویعنی حرکت و امید