۷

من امروز ده سال پیش

من امروز ده سال پیش
من امروز ده سال پیش
اگه 10 سال پیش برمی‌گشتم به عقب میدونی چی کار می‌کردم؟؟؟
بیشتر می‌خندیدم، بیشتر بازی می‌کردم، بیشتر شیطونی می‌کردم، بیشتر کمک می‌کردم، بیشتر لذت می‌بردم، بیشتر ورزش می‌کردم، بیشتر سفر می‌رفتم، بیشتر عشق می‌ورزیدم، بیشتر به فکر 1 ثانیه بعد بودم تا 5 سال بعدم، بیشتر میخوردم
کمتر ناراحت می شدم، کمتر استرس آینده رو داشتم، کمتر به شغل خوب فکر می‌کردم، کمتر گریه می‌کردم، کمتر غر می‌زدم، کمتر ناراحت می‌شدم، کمتر خجالت می‌کشیدم، کمتر وارد دنیای مجازی می‌شدم، کمتر درس می‌خوندم :)
میدونی چرا این کارها رو می‌کردم؟؟؟ چون میدونم 10 سال بعد از سال 1384 قرار هست باز بهم بگن "اگه 10 سال به عقب برمی‌گشتی چه‌کار می‌کردی" و من باز میگم
بیشتر بیشتر می‌خندیدم، بیشتر بیشتر بازی می‌کردم، بیشتر بیشتر شیطونی می‌کردم و ...
کمتر کمتر ناراحت می‌شدم، کمتر کمتر استرس آینده رو داشتم و ...
.
.
اره چقدر اینطور زندگی کردن به ظاهر زیباست ولی
ولی چند بار قرار هست این 10 سال‌ها رو تکرار کنم؟؟؟
روزی میرسه که فقط از لذت بردن خسته میشم
روزی میرسه که دلم برای غم، تنگ میشه، دلم برای نگرانی، تنگ میشه
و این میشه که یادمیگیرم این گریه است که ارزش خنده رو معلوم میکنه این غم واندوه است که ارزش شادی رو به نمایش میذاره
شادی های مطلق، خنده‌های مطلق، روزی خسته‌کننده خواهد شد
اگه در زندگی بالا و پایین نباشه یعنی، مُردی
آره من پس اگه به گذشته برمی‌گشتم همه رو باهم حس می‌کردم
هرچقدر هم برگردم به گذشته و کارهای نکرده‌ای که دوست دارم رو انجام بدم و کارهای کرده بد رو تکرار نکنم باز به خودم میگم، اه میتونست بهتر از این باشه و سریال تکراری، باز دلم می‌خواست برگردم عقب بهترش رو انجام بدم
پس به گذشته خودم افتخار می‌کنم با تمام بالا و پایین‌ها؛ خاطرات تلخ قویی‌ترم کرده، و خاطرات شیرین انرژی‌بخش بوده برای آینده من
پس داشتن هر دو لازمه
.
.
پس سعی می کنم خودم باشم چون به‌اندازه کافی دیگران داریم...
فقط میدونم که آینده نانوشته من، زمان حال من است و گذشته نوشته‌شده من، زمان حال من است، زمان حال من همان آینده گذشته من است
من امروز ده سالِ پیش همان ده سالِ پیشی که در ذهن داشتم خواهم بود
و
من امروز ده سالِ بعد همان ده سالِ بعدی که در ذهن دارم خواهم بود
چون افکار امروز، گذشته‌ای که در آینده است رو رقم میزنه

 


نوشته شده در تاریخ ۱ شهریور ۹۴ هفت صبح :)

این متنی که نوشتم رو خیلی دوست دارم خط به خطش رو و زیاد میخونم :)

راستی اگر شما ۱۰ سال پیش برمی‌گشتین عقب چی کار میکردید؟

 

پوریا آریافر

در روزی بسیار نزدیک همه ما دستانمان از دنیا کوتاه خواهد شد و گدای چند صلوات از انسان های روی زمین می‌شویم، پس من هر شب برای بازدیدکنندگان سایتم صلوات میفرستم، یعنی برای تو که این متن را میخوانی، حال می‌شود تو هم برای من بفرستی؟ :)
جهت دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود ، در خبرنامه عضو شوید
۷ دیدگاه
    • avatar
      چ خوب :)
      مگه الان دیره؟‌ :)
  1. avatar
    حورا بانو
    سلام
    من اگه برگردم به ده سال قبل بیشتر اشتباه میکنم!خب باید اشتباه کنم که درستشو بفهمم!شاید خوب باشه از همون اول درست کارمو انجام بدم ولی خب من اشتباهاتمو دوست دارم!!
    من اگه برگردم به ده سال پیش بیشتر مینویسم بیشتر موسیقی گوش میدم بیشتر توجه میکنم و بیشتر بیخیال میشم!
    ولی برنمیگردم به ده سال پیش پس الانی که ده سال پیشِ ده سال بعدم هست رو اون جوری میسازم که امروز دوس دارم ساخته بشه:)
    • avatar
      سلام :)
      خوبه که اشتباه هاتت رو دوست داری و چیز خوبیه ب نظرم
      اره خیلی خوبه ادم بیشتر بیخیال باشه البته به شرطی که مطمئن باشه دوباره برمیگرده :)
      اره جمله اخرت رو دوست دارم :)
  2. avatar
    فقط یکبار یک نه میگفتم همین شاید اونوقت اینقدر افسوس نمیخوردم بعضی کارها هست که باید تا اخر عمر تاوان بدی براشون واگه برگردم به ده سال قبل خودم خوااهم بود و کاری نمیکنم که خودما به بقیه ثابت کنم
    • avatar
      :)
    • avatar
      این رو نباید نصف شبی خوند :)))))
    • avatar
      اگر نصف شب ذهن سرحالی داری حرفی نیست :)
  3. avatar
    من برگردم 10 سال قبل میشم کلاس اول راهنمایی! اون موقع هم کار خاصی نمیکردم فقط درس میخوندم چون تازه مدرسه نمونه قبول شده بودم! اگه برمیگشتم بازم همونقدر تلاش میکردم چون خاطرات خیلی خوبی داشتم اونجا :)
    • avatar
      اها :)
      هر دورانی خوبی ها و بدی های خاص خودش رو داره، هر دوره ای خوبه :)
  4. avatar
    ده سال پیش و قبل ترش دو اتفاق مسیر زندگیمو به اعتقاد خودم عوض کرد یکی زهر و یکی دیگه پاد زهرش شاید...گاهی دلم میخواد هیچکدوم نبودن ولی اگه نبودن شاید منم یکی دیگه بودم .....
    پس خداروشکر به خاطر همه چیز که بی حکمت نیست...
    • avatar
      :))
      اره شکر
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نو یعنی حرکت و امید
کانال تلگرام در بیان دنبال کنید