-
-
یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرداو پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟دست ها بالا رفت. او گفت: من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.
-
-
-
مانند دریا باش - داستانک
سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴داستان کوتاه آموزنده
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﺩ ...!
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭی ﺳﺎﺣﻞ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﺩﺯﺩ
ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩی ﮐﻪ ﺻﻴﺪ ﺧﻮبی ﺩﺍﺷﺖ
ﺭﻭی ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨد
ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ.
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ،
ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ
ﻣﻮجی ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ
ﺩﺭﻳﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﻴﺨﻮﺍهی ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺎشی ...
-
-
-
داستان پیرزن با کوزه آب شکسته
سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴یک پیرزن دو کوزه آب داشت که آن ها را آویزان بر یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد.
یکی ازکوزه ها ترک داشت ومقدارى از آب آن به زمین مى ریخت، درصورتی که دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن به طور کامل به مقصد می رسید
-
-
-
درد عادت بد - داستانی جالب و آموزنده
شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴یک مربی حیوانات سیرک، می تواند با نیرنگ بسیار ساده ای بر فیل ها غلبه کند:
وقتی فیل هنوز کودک است، یک پایش را به تنه ی درختی می بندد. فیل بچه، هر چه هم که تقلا کند ، نمی تواند خودش را آزاد کند. اندک اندک به
-
-
-
درد چشم - داستانی زیبا و آموزنده
پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم، خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود.
وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میکند و
-