داستان حل جدول از حسین پناهی
داستان زیبا
حسین پناهی میگه:
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
حسین پناهی میگه:
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
در منزل دوستی که پسرش دانشآموز ابتدایی و داشت تکالیف درسیاش را انجام میداد بودم
مبارزه در وجود انسان
سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت :
یادمه سالها قبل زمانی که یک دانشآموز دبیرستانی بودم این جمله رو از زبان پدرم شنیدم
که میگفت :
یک روزی یک کوهنورد خیلی ماهری تصمیم می گیره تنهایی، قلهی یکی از بلندترین کوهها رو فتح کنه ، بالاخره آماده میشه و وسایل شو با خودش بر میداره و از خانوادش خداحافظی میکنه و شروع میکنه از کوه بالا رفتن .
خبرنگاره رفت پیش یه پیرمرد صدساله که خوب مونده بود راز سلامتی و موفقیتش و پرسید
اونم گفت :