۸

داستان زیبا کوهنورد - ایمان به خدا

داستان زیبا کوهنورد - ایمان به خدا

داستان زیبا کوهنورد

یک روزی یک کوهنورد خیلی ماهری تصمیم می گیره تنهایی، قله‌ی یکی از بلندترین کوه‌ها رو فتح کنه ، بالاخره آماده میشه و وسایل شو با خودش بر می‌داره و از خانوادش خداحافظی می‌کنه و شروع میکنه از کوه بالا رفتن .

نزدیکای شب تصمیم می‌گیره یکجا چادر بزنه و شب رو پشت سر بزاره تا فردا صبح دوباره حرکت کنه ،اما چون هوا خیلی سرد بود تصمیم میگیره همون نصف شب به راهش ادامه بده.

دوباره از کوه بالا میره، ناگهان وسطای راه، پاش از روی سنگا سُر می‌خوره و بشدت سقوط میکنه به سمت پایین

یدفعه طنابش گیر میکنه و بین هوا و زمین معلق میمونه

با ترس و وحشت داد میزنه خدایاااااااا

از ترس زبونش بند اومده بود ولی کم کم زبونش باز میشه و درخواست کمک میکنه و هی داد میزنه :

کمک ، کمک

اما کسی صداشو نمیشنوه

این دفعه دوباره داد میزنه خدایا کمک ، خدایااا کمک

ی صدایی میاد و میگه :

مطمئنی میتونم کمکت کنم؟

داد میزنه آره کمکم کن

همون صدا دوباره میاد که میگه

طنابتو ببر

طنابشو سفت میچسبه

دوباره داد میزنه خدایا کمک ، کمک

دوباره همون صدا میاد که میگه :

مطمئنی میتونم کمکت کنم ؟

باز دوباره داد میزنه آره

طنابتو ببر

باز دوباره طنابشو سفت میچسبه

.

.

فردا صبح در روزنامه ها مینویسن ، کوهنورد ماهری در فاصله 2 متری از زمین یخ زد !!!!!

 


و شما؟

چه قدر به طنابتان وابسته‌اید؟ آیا حاضرید آن را رها کنید؟

در مورد خداوند هرگز یک چیز را فراموش نکنید.

هرگز نباید بگویید او شما را فراموش کرده، یا تنها گذاشته است، هرگز فکر نکیند که او مراقب شما نیست.

به یاد داشته باشید که او همواره شما را با دست راست خود نگه داشته است اگر ایمان قلبی داشته باشید.

در روزی بسیار نزدیک همه ما دستانمان از دنیا کوتاه خواهد شد و گدای چند صلوات از انسان های روی زمین می‌شویم، پس من هر شب برای بازدیدکنندگان سایتم صلوات میفرستم، یعنی برای تو که این متن را میخوانی، حال می‌شود تو هم برای من بفرستی؟ :)
جهت دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود ، در خبرنامه عضو شوید
۸ دیدگاه
  1. avatar
    شاهین ⁦⁦⁦⁦(:
    سلام!🙋

    واقعاً متن جالب و زیبایی بود!👍

    🌹...وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ🌹
    • avatar
      سلام شاهین جان
      خواهش میکنم :)
  2. avatar
    بهارنارنج :)
    خیلی داستان قشنگیه!
    هروقت اسمش میاد باز اون حس خاص به ادم میده
    • avatar
      اره قشنگه
      اسم کی؟
  3. avatar
    سلام بسیار داستان زیبایی هست من قبلا از رادیو شنیده بودم
    متاسفانه ما انسان ها کوته فکریم ...وجاهل
    • avatar
      سلام
      اره داستان معروفی هس
      اره بعضی ها اینطوری اند
  4. avatar
    سلام:)
    بله،من طنابم را از بعضی از ارزوهای دنیایی میبرم
    و به خدا نزدیک و نزدیکتر میشم:)
    • avatar
      درود بر تو :)
    • avatar
      احسنت به شما :)
  5. avatar
    مث همون قصه ای که خدا ادمو تا لب پرتگاه میبره و میگه حالا پرواز کن......
    • avatar
      اره دقیقا
    • avatar
      سلام
    • avatar
      :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نو یعنی حرکت و امید
کانال تلگرام در بیان دنبال کنید