راز درب آرزوهایم

راز درب آرزوهایم

با دلخوری به خدا گفتم : 

درب آرزوهایم را قفل کردی

کلید را هم پیش خودت نگه داشتی!

لبخندی زد و جواب داد

همه ی عشقم این است،

که به هوای این کلید هم که شده

گاهی به من سر بزنی ...

در روزی بسیار نزدیک همه ما دستانمان از دنیا کوتاه خواهد شد و گدای چند صلوات از انسان های روی زمین می‌شویم، پس من هر شب برای بازدیدکنندگان سایتم صلوات میفرستم، یعنی برای تو که این متن را میخوانی، حال می‌شود تو هم برای من بفرستی؟ :)
جهت دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود ، در خبرنامه عضو شوید
۱۰ دیدگاه
  1. avatar
    خدایا شکر به خاطر تمام اتفاقاتی که افتاد، گرچه تلخ بودند ولی  ارزشش  را داشت چون به تو نزدیک تر شدم....
    خدایا به خاطر تمام لحظاتی که ناشکری کردم مرا ببخش....

    • avatar
      الهی آمین 
  2. avatar
    خدایا وقتی اومدم کلید رو ازت بگیرم، گرچه شاید دیر، ولی فهمیدم که خودت رو میخوام نه اون آرزو ها رو.....

  3. avatar
    ی سکوت مبهم
    سهم من کجاست..؟
    کجا باید قدم بگذارم که کسی را
    له نکنم؟
    سهم من کجاست..؟
    کجا باید دل ببندم که دیر
    نکرده باشم؟
    سهم من کجاست ..؟
    کجای این زمین خاکی کوله بارم را
    پایین
    بگذارم  که توقف ممنوع نداشته باشد؟
    بگو ...
    کجا خستگی هایم را به در کنم که کسی نگوید..
    ببخشید ...
    اینجا جای من است..
    • avatar
      قشنگ بود :)
    • avatar
      ;-)
  4. avatar
    با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت

    با هر چه رود نام تو را می توان سرود

    بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را

    با دستهای روشن تو می توان گشود 

    👌🌷🌷
    • avatar
      شعر زیبایی بود 
    • avatar
      ممنون از نگاه زیبات 
    • avatar
      :)
  5. avatar
    محشره این پستا حرف ندارن تاثیر بی نظیزی دارن ممنونم واااااااااااااااقعا ممنونم
    • avatar
      ممنونم که خوندید و انرژی دادید :)
      بازم سر بزنید
    • avatar
      :)
  6. avatar
    الهی ضربان قلبتان به لبخندهای مکررتکرارشودوهرانچه دردل ارزویش راداریدبی بهانه ای ازان شماشود
    ممنون به خاطرمتن زیباتون
    • avatar
      خواهش میکنم
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نو یعنی حرکت و امید
کانال تلگرام در بیان دنبال کنید