داستان آخرین خر و پف
داستان زیبا و غمگین
پیر مرد از صدای خر و پف پیر زن هر شب شکایت داشت
پیر زن هرگز نمی پذرفت
شبی پیر مرد آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند
اما صبح پیر زن دیگر هرگز بیدار نشد
و آن صدای ضبط شده لا لایی هر شب پیر مرد شد
مولوی :
از محبت تلخها شیرین شود / وز محبت مسها زرین شود
ازمحبت دُردها صافی شود / وز محبت دَردها شافی شود
از محبت خارها گل می شود / وز محبت سرکه ها مل می شود
از محبت دار تختی می شود / وز محبت بار بختی می شود
از محبت سجن گلشن می شود / بی محبت روضه گلخن می شود
از محبت نار نوری می شود / وز محبت دیو حوری می شود
از محبت سنگ روغن می شود / بی محبت موم آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود / وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود / وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سُقم صحت می شود / وز محبت قهر رحمت می شود
از محبت مرده ، زنده می شود / وز محبت شاه بنده می شود
این محبت هم نتیجه دانش است / کی گزافه بر چنین تختی نشست
تا وقتی فرصت داریم قدر عزیزانمون رو بدونیم